سلامی گرم از سرمای استانبول به داداش باها:cat:
امیدوارم که همه چی روبه راه باشد. امروز ننم بالاخره حرفمو قبول کرد و نامه نوشت. داداش باها من امروز یه خرابکاری کردم و یکی از کاکتوس های خاله رو انداختم زمین و گردنش کج شد. :cactus:.خالم هیچی نگفت:see_no_evil: بهم اخه اون منو خیلی دوست داره اما خودم بسی شرمنده شدم. میخوام یکی از کنسروهامو بهش بدم ازش معذرت خواهی کنم.:heart_eyes:. خلاصه که الان روی مبل تو نشستم و نمیزارم کسی بشینه اینجا. منتظرم که بیایی. زود بیا که میخوام مماختو ببوسم .
نمکدان بی نمک شوری نداره.. دل مارلی طاقت دوری نداره.:purple_heart::heart:
یارو یاور تو مارلی خپل :feet: