به گزارش ام تی رز
قدامات و مواضع چند سال و بهویژه چند ماه اخیر محمود احمدینژاد مباحث متنوعی را پدید آورده است. ازجمله آنها تحلیل چرایی این اقدامات است که دراینباره مطالب قابلتوجهی ازجمله در شمارههای پیشین روزنامه «فرهیختگان» نوشته شده و این رفتارها ذیل مفهوم «رادیکالیسم» تحلیل شده است
اما پرسش از عاقبت اقدامات احمدینژاد و سرانجام او، مسالهای است که به نظر میرسد همچنان نیازمند تامل و تحلیل و ارزیابی است. نظر به آنکه توسل گروهها و جریانهای سیاسی به «رادیکالیسم» در ایران مساله بیسابقهای نیست، میتوان با ارائه یک صورتبندی از انواع رادیکالیسمهای تجربهشده در کشور و با مروری بر آغاز و انجام آنها، درباره سرانجام احمدینژاد نیز تا حد قابل اتکایی، گمانهزنی کرد.
جامعه ایران پس از انقلاب سه گونه رادیکالیسم سیاستمداران و گروههای سیاسی را تجربه و سرنوشت آنها را نیز مشاهده کرده است.
رادیکالیسم منتهی به ارتجاع
نخستین نوع رادیکالیسم، مواضع و اقداماتی است که توسط گروه سیاسی اصلاحطلبان در دوران دوم خرداد و سال 88 اتخاذ و اجرا شد. این گروه پس از غلبه بر حجتالاسلام ناطقنوری در انتخابات دوم خرداد 76 به چنان اعتمادبهنفسی از نظر سیاسی رسیده بود که حتی به ریاستجمهوری محمد خاتمی ذیل چارچوبهای قانون اساسی در ایران نیز اکتفا نمیکرد و از اصلاحات بنیادین در ایران، خروج از حاکمیت و رفراندوم فوری قانون اساسی سخن میگفت.
ایدهها و مواضع پنج تن از نفرات اصلی فکری جریان اصلاحات که در کتابی با عنوان «اصلاحات در برابر اصلاحات» انتشارات طرحنو منعکس شده است، یک نمونه روشن از میزان اعتمادبهنفس این جریان است. در این کتاب، میزگرد مربوط به گفتوگوهای «راهبردی» و «انتقادی» آقایان مصطفی تاجزاده، سعید حجاریان، عباس عبدی، حمیدرضا جلائیپور و علیرضا علویتبار در سال 1382 چاپ شده است. عباس عبدی که امروز نسبت به سایر افراد حاضر در این میزگرد کمتر رادیکال به شمار میآید، آن روز معتقد بوده که اساسا مشروعیت جمهوری اسلامی وابسته به پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان است و اگر آقای خاتمی بهعنوان نماد اصلاحطلبان از ریاستجمهوری استعفا داده و این گروه از حاکمیت خارج شوند، اساسا مشروعیت جمهوری اسلامی هم از دست خواهد رفت! به همین دلیل اصلاحطلبان باید از این مساله بهعنوان یک اهرم فشار نیرومند برای تحت فشار قراردادن حاکمیت بهمنظور تن دادن به تغییرات اساسی (احتمالا مواردی مانند تغییر قانون اساسی و…) بهره بجویند. عباس عبدی در این گفتوگو میگوید: «جناح مقابل زبان آقای خاتمی را نمیفهمد، مثل اینکه ایشان دارند چینی صحبت میکنند. زبانی که مخالفان اصلاحات میفهمند زبان منطق و ادبیات نیست، بلکه فقط زبان زور است!» او در ادامه همین بحث میگوید: «آقای خاتمی و اصلاحطلبان حمایت مردم و مشروعیت را به جمهوری اسلامی دادهاند! و لذا باید به خواستها و اهداف آنها نیز توجه شود.» (اصلاحات در برابر اصلاحات، 1382، صفحات 79 و 80)
غیر از مواضع رادیکال، اغتشاشات سال 78 و فتنه 88 ازجمله مهمترین اقدامات رادیکال این گروه برای تحت فشار قرار دادن جمهوری اسلامی برای تامین نظرات آنهاست.
اما این رادیکالیسم، امروزه به روشنی به «ارتجاع» منتهی شده است. اصلاحطلبان که در سال 76 غلبه بر حجتالاسلام ناطقنوری را نقطه شروع تغییرات پردامنه در جمهوری اسلامی میدانستند و تا مرز تظاهرات علیه خدا نیز نظریهپردازی میکردند، امروز در نقطهای هستند که حمایت از یک فهرست به سرلیستی آقای ناطقنوری جزء تمناها و آرزوهای اصلی آنهاست، بهنحوی که حتی آقای ناطقنوری نمیپذیرد او را بهعنوان سرلیست مطرح و از آن فهرست حمایت کنند. صادق زیباکلام از شخصیتهای اصلاحطلبان در سال 94 طی مصاحبهای با روزنامه «آرمان» تلویحا به این ارتجاع اشاره و تاکید میکند که «ناطقنوری برای سرلیستی اصلاحطلبان از محمدرضا عارف بهتر است»، البته او به اعتراض بدنه اصلاحطلبان به این ارتجاع اشاره کرده و میگوید: «پس از اظهارات بنده در این زمینه در فضای مجازی هجمههای گستردهای علیه من صورت گرفت. خیلیها گفتند آقای زیباکلام چرا شما بهجای پیشرفت، مرتب در حال عقبگرد هستید؟ ما سال۷۶ یعنی ۱۸ سال پیش به آقای ناطقنوری گفتیم «نه». حالا شما بعد از ۱۸ سال میگویید که ما تازه برگردیم به ایشان رای بدهیم؟» اما در ادامه همین گفتوگو او به انسداد مسیر اصلاحطلبان اشاره و درباره ضرورت توسل به چهرههایی مانند آقای ناطقنوری میگوید: «بنده قبول دارم که آقای دکتر عارف آزادیخواهتر از آقای ناطقنوری هستند اما چه فایدهای دارد که ما یک فرد بسیار آزادیخواه را در راس مجلس قرار دهیم در حالی که نتواند دموکراسی و آزادیخواهی را در سطح کشور یک میلیمتر جلو ببرد.» (روزنامه آرمان، هفتم شهریور 1394)
البته بعدها آقای ناطقنوری این درخواستهای اصلاحطلبان را نمیپذیرد و حاضر به کاندیداتوری هم نمیشود و به همین دلیل اصلاحطلبان مجبور میشوند عارف را سرلیست خود قرار دهند.
جدا از موضوع آقای ناطقنوری، حمایت از حجتالاسلام روحانی بدون حتی یک روز سابقه اصلاحطلبانه و کنارزدن کاندیدای اصلی اصلاحطلبان در انتخابات 92 یعنی آقای عارف، نمونه بسیار روشنتری برای «بازگشت به نقطه زیر صفر» برای اصلاحطلبان است. بهویژه آنکه به یاد بیاوریم حجتالاسلام روحانی سخنران مراسم 23 تیر 78 بود که عاملان راهاندازی اغتشاشات 78 را اراذل و اوباش میخواند حال آنکه این اعتراضات از سوی برخی شخصیتهای اصلی اصلاحطلبان در پشتپرده و بعضا بهصورت آشکار حمایت میشد!
به نظر میرسد این روند همچنان برای اصلاحطلبان در حال ادامه است و برای آنان هنوز حتی فرصت بازگشت به نقطه صفر نیز فراهم نشده است. گمانهزنیهای متعددی وجود دارد که احتمالا علی لاریجانی مهمترین چهره مورد حمایت اصلاحطلبان در انتخابات ریاستجمهوری آینده خواهد بود.
حال آنکه روزگاری این گروه اساسا هویت خود را در مقابله با علی لاریجانیها تعریف میکرد و اگر کسی از آنها میپرسید تعریف اصلاحات چیست؟ اصلاحات را بهطور سلبی و به معنای حذف امثال لاریجانی و ناطق از حوزه قدرت در سیاست ایران تعریف میکردند!
رادیکالیسم منجر به انفعال
مهمترین چهره این دسته حجتالاسلام حسن روحانی است. او در دوران رقابتهای انتخاباتی 96 راهی رفت که یک اجماع مهم در فضای سیاسی ایران مبنیبر رادیکال بودن رفتارهای او شکل گرفت. متهم کردن رقبای انتخاباتی به 38 سال اعدام و زندان که در حقیقت بیش از آنکه اتهام به رقبا باشد، اهانت به جمهوری اسلامی محسوب میشد و همچنین متهم کردن آنان به «بریدن زبانها» و «دوختن دهانها» واکنشهای متعددی را موجب شد. بهنوعی که غیر از منتقدان آقای روحانی، موافقان او نیز به صحنه آمدند. الیاس حضرتی، نماینده اصلاحطلب مجلس دهم در همان دوران رقابتهای انتخاباتی نامهای به او نوشت و از «تندرویهای» او انتقاد و تاکید کرد که دشمن از اظهارات شما منتفع میشود! عباس عبدی هم که روزگاری پروژه خروج از حاکمیت را تبلیغ میکرد، براساس تجربه یک راه رفته، به روحانی پیغام داد که در این روش خود تجدیدنظر کند و سعید حجاریان هم بعد از انتخابات با انتقاد شدید از برخی مواضع روحانی به او هشدار داد که «هرکه بخواهد اوضاع را آشوبناک کند، بازنده است.» (خبرگزاری تسنیم – ۱۰ تیر ۱۳۹۶)
حجتالاسلام روحانی بر اثر این هشدارها و همچنین با این سنجش که در صورت ادامه این روند بهطور طبیعی دیگر نمیتواند در چارچوب رسمی حکومت حضور داشته باشد، سعی کرد از این رادیکالیسم فاصله بگیرد؛ اما رادیکالیسم راه غیرقابل بازگشت است و کمترین تبعات آن «انفعال» است که اینک او در آن گرفتار شده است. حجتالاسلام روحانی از یکسو اگر بخواهد به همان روش دوران انتخابات رفتار کرده و به مواضع رادیکال علیه حاکمیت ادامه دهد، علیالقاعده قابلیت حضور در چارچوبها را از دست خواهد داد، اما از طرف دیگر با تعدیل مواضع و رفتارهایش از سوی بخشی از بدنه خود تحت فشار قرار میگیرد. نتایج برخی گفتوگوهای تلویزیونی حجتالاسلام روحانی بهخوبی گواه این مساله است. در نظرسنجی توییتری حجتالاسلام آشنا، مشاور فرهنگی رئیسجمهور راجع به آخرین نطق تلویزیونی ایشان، 90 درصد مشارکتکنندگان از سخنان روحانی اظهار نارضایتی کردهاند! این در شرایطی است که فضای توییتر و بهویژه دنبالکنندگان صفحه آقای روحانی را بیشتر اصلاحطلبان تشکیل میدهند اما رادیکالیسم پیشین روحانی او را به نقطهای رسانده است که هم منتقدان سابق او با او مخالفند و هم موافقان سابقش نمیتوانند از او راضی باشند!
رادیکالیسم منجر به انتحار
آقایان موسوی و کروبی مهمترین نماد این نوع از رادیکالیسم هستند. آقای موسوی بهعنوان نخستوزیر آیتا… خامنهای در دوران امام(ره) و آقای کروبی بهعنوان رئیس دو دوره مجلس شورای اسلامی و پستهای مختلف در جمهوری اسلامی، در سال 88 و با نوع عملکرد در انتخابات، در عرض چندماه عرض جمهوری اسلامی را درنوردیده و از سمت دیگر آن خارج شدند. این افراد که در سال 88 تصور میکردند کاهش رای در صندوقها را میتوانند با کشاندن یک پایگاه اجتماعی 13 میلیونی به خیابان جبران کنند، بهجایی رسیدهاند که در سال 1396 در تمام نظرسنجیها از صداوسیما تا نظرسنجیهای دولتی و… در قعر مطالبات مردمی قرار دارند بهنحوی که در مقایسه با مطالباتی مانند اشتغال و رفع رکود اقتصادی و… عملا نزدیک به صفر است. بدنه اصلی حامیان و مبلغان آقایان موسوی و کروبی در حال حاضر را نیز همان بدنهای تشکیل میدهند که خواستار تغییر نظام سیاسی در ایران هستند و این دسته نیز در خوشبینانهترین حالت کمتر از چهار درصد مردم را تشکیل میدهند.
با این حال حتی این هم به آن معنا نیست که گروه مدافع براندازی جمهوری اسلامی نهایتا خواستار رهبری افرادی مانند کروبی و موسوی بر این جریان است، بلکه فعلا از این آقایان بهعنوان نمادی برای اعتراض به جمهوری اسلامی استفاده میکند و به فرض موفقیت در سازماندهی یک پروژه جدی علیه نظام ایران، آقایان موسوی و کروبی تازه باید با ربعپهلوی و هخا برای لیدری جریان اپوزیسیون رقابت کنند! به نظر میرسد جنس رادیکالیسم آقای محمود احمدینژاد نیز از این نوع سوم است. او برمبنای تصوری که از وضعیت جمهوری اسلامی دارد، راهی را در پیش گرفت که عاقبت او از نظر انتحاری بودن، به آقایان موسوی و کروبی بسیار شباهت دارد. برای پیشگیری از یک برداشت اشتباه احتمالی، این تشابه بهمعنای مشابهت شکلی یعنی حصر احمدینژاد نیست، بلکه بهمفهوم پایان یافتن امکان بازگشت و سیاستورزی موثر او در فضای سیاسی ایران است. احمدینژاد در سال 88 با این تصور که 24 میلیون رایی که به او داده شد همگی محصول شیفتگی نسبت به شخصیت او بوده و در گاوصندوق سیاسی او محفوظ است، برای جذب 13 میلیون باقیمانده تلاش کرد راه جدیدی را در پیش بگیرد که به مکتب ایرانی و… ختم شد. اما او بعد از سال 96 و با ارزیابی خاصی که نسبت به اوضاع داشت، بر این رادیکالیسم شدت بخشید تا بتواند تنها نماینده یا مهمترین نماینده اعتراضات به جمهوری اسلامی باشد! اما در بهترین حالت به همان وضعیت آقایان موسوی و کروبی دچار شده است. او در ادامه تنها میتواند به پشتیبانی مخالفان بنیادی جمهوری اسلامی امیدوار باشد، با این حال در نظر این گروه که پیش از این احمدینژاد را یک بازگشت و ارتجاع میدانستند، او نمیتواند حالا نمادی از آزادیخواهی باشد بلکه این گروه حتی اگر ظاهرا مواضع او را حمایت کنند، در باطن او را غیر از یک مرتجع، «دَغَل« و «فرصتطلب» هم میدانند.